امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

چشم آبی و داداش کوچولو

مسأله مهدکودک

1391/11/8 13:34
نویسنده : مامان
955 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

چند وقته به این فکر می کنم که امیرمحمد رو بذارم مهد.

وقتی از مامانای دیگه می شنیدم که بچشون شعر یا قرآن یاد گرفته و کلی اجتماعی شده با خودم می گفتم چه کاریه؟

خب هر کاری که مهد می خواد واسه بچه انجام بده خودم انجام می دم.شعر و قرآن یادش میدم.اما حالا می بینم که امیرمحمد به تنهایی مشتاق به این کار نیست.یعنی اگه بخوام واسش شعر بخونم یا قرآن یادش بدم فوری میگه مامان نخون.حتی اگه بخوام واسه خودم با صدای بلند بخونم مانعم میشه.ناراحت

حالا از شما مامان هایی که در این زمینه تجربه اش رو دارین خواهش می کنم در اختیار منهم بذارین .

گاهی فکر می کنم اصلا فرستادن بچه به مهدکودک در کل کار درستیه یا نه؟متفکر

گرچه محل ما همچین مهد های خوبی هم نداره اما خب چه میشه کرد؟

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

مامان طه
8 بهمن 91 14:20
مامانی بروزم
مامان مهنا
9 بهمن 91 1:00
خخخخخخخخخخخخخ بچه خب ترسیده از صدات
مامان مهنا
9 بهمن 91 1:00
مامان مهنا
9 بهمن 91 1:00
چرا اینقدر کمرنگ شدی البته بی رنگ شدی
ما (من و گاهی بابا)
10 بهمن 91 0:09
من از اقای دهنوی شنیدم که بهتره از 4 سالگی بچه ها رو گذاشت مهد ولی خودم هنوز تجربه ای ندارم ، اما طبق اکتشافات بنده ! بهتره ابتدا پاره وقت باشه !!!
شهره مامان مینو
10 بهمن 91 12:14
خب میدونی که من یکی و دوماه تو تابستون مهدگردی داشتم بامینو و به هیچ نتیجه ی مطلوبی نرسیدم و ترجیح دادم که مهد رو بیخیال بشم تا پنج سالگی . به نظرم اگه مهد خوب پیدا کنی که چه عالی اما اگه پیدا نکردی به این فکر کن که شاید عوارض یک مهد بد و اموزش های منفیش خیلی بیشتر از اون چندتا شعر یا سوره ای باشه که قراره یاد بگیره... خلاصه کنم برات که من ترجیح میدم بچم هیچ شعر و سوره و هیچی بلد نباشه تا یه عالمه حرف بد و رفتارهای بد بلد باشه....
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
10 بهمن 91 15:08
میدونی فاطمه جان.یکی از دوستای من میگفت یکی از بهترین اثرات مهد کودک(حتی اگر فقط دوساعت در روز باشه) اینه که بچه،یاد میگیره توی گروه باشه.قوانین گروه وزندگی گروهی رو یاد میگیره.توی خونه وخونواده،بالاخره همه طرفدارشن.اما توی مهد مثلا اگر سر یک اسباب بازی با یه بچه دیگه دعواش بشه،یاد خواهد گرفت که هر بازی یه قانونی داره.باید به دیگران هم احترام کذاشت.هرکس حقی داره و.. . مهد فقط شعر وقرآن نیست.اثرات مهد(والبته اگر مهد خوبی باشه) خیلی بیشتر از ایناست.
حباب
11 بهمن 91 13:57
عزیزم من چند سال مربی مهد بودم اما امسال به دلیل مریضیم نرفتم ....این چند سال تجربه من میگه که : بچه ها تو مهد خیلی کمک به همدیگه رو یاد میگیرن ...یاد میگیرن از خودشون دفاع کنن ....تقسیم کنن وسایلشونو ....واسهرقابت با بقیه بیشتر گوش میدن که جایزه بگیرن ....پس گل پسرتو بزار مهد ....چون هر چی ام تو تمرین کنی به تمرینای گروهی نمیشه ....خیلی رو شون موثره ....تو خونه با مادر رفتار توی گروه رو یاد نمیگیرن....
حباب
11 بهمن 91 14:02
راستی اول 1 هفته ازمایشی ببرش ....اما 1 روز خودت وایسا ....دیگه واینسا ....گریه بچه ها هفته اول عادییه ......موفق باشی
باران
12 بهمن 91 8:37
فاطمه جان این تخصص حبابه باید حباب نظربده.رابطش با بچه ها خیلی خوبه.
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
12 بهمن 91 16:31
بترکی فاطمه. کجایی پس؟
مامان یاسمین
13 بهمن 91 8:59
سلام منم در این مورد خیلی فکرم مشغوله خیلی دلم می خواد بچه ام با همه رشد کنه ولی می دونی می گن تا مجبور نشی نباید بفرستی من تو خونه فعلا دارم بن بن بن باهاش کار می کنم باید حس رقابت تو بچه درست کنی یا ببینی چطور علاقمند می شن مثلا من خودمو می کشتم نمی تونستم شعر یادش بدم ولی با یه کتاب و گذاشتن انگشت خودش رو شعرها و کلمات الان کل شعرهای یه کتاب رو بلده خوشحال می شم از تجربیات شما هم استفاده کنم
حباب
13 بهمن 91 11:41
حتما 1 سری به وب من بزن عزیزم ....حتما حتما
شکوفه
13 بهمن 91 13:09
سلامــ آبجی نازمـــ... چطوری مطوری تو؟!... بچه ها خوبن...؟! من مامان چون کارمند بود...از بچگی مهد و اینا بودم.. از نظر من نفرستش باجی...اخه کار های اونا رو خودت میتونی انجام بدی..کلی هم تاثیر منفی داره روشون... بازم هر طور خودت صلاح میدونی
مامان مهنا
13 بهمن 91 20:57
کووووووووووووووووووووووووووشی دختر
مامان شایان
13 بهمن 91 21:34
قدم نورسیده خواهر شوهرتون به خیر باشه به نظر من مسئله اجتماعی شدن بچه ها رو پدر و مادر نمیتونن درست کنند و حتما باید مهد یا کلاس برن که تو اجتماع باشن راستی به روز کردی خبر بده که حتما بهت سر بزنم
آسمان
16 بهمن 91 13:49
سلام. به نظر من کاملا شخصیه و سلیقه ای اگر بتونین مهد خوب پیدا کنین که عالیه وگرنه آفت کم نداره
حباب
16 بهمن 91 22:58
فااااااااااااااااااااااااااااااااااطمه جااااااااان .....کجایی عزیزم؟دلم تنگید واست ....ترکید .....صداش نیومد؟
ندا
23 بهمن 91 8:58
تو چن تا جن تا وبلاگ داری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هان هان هان
ندا
23 بهمن 91 8:58
آدرسم که نمیدی ؟؟؟؟؟؟ باید خودمان بیابیمت !!!!!!!!!!!!!!
زهره
25 بهمن 91 14:03
سلام خدا پشت وپناهش باشد اگر دوست داشتید به من سر بزنید
بهاره مامان امیرمحمد
9 اسفند 91 15:32
سلام مامان خانوم خوش اومدید به نی نی وبلاگ قدم روی چشم راستی ممنونم که برای ما پاسخ گذاشتید عزیزم ما که عکس نی نی شما را هنوز ندیدیم و مشتاق زیارتش هستیم و بی صبرانه منتظر مخصوصاً که هم نام امیرمحمد منه الهی فداشون بشم و خدا نگهداره این فرشته های کوچولو را - خاله جون ما برای امیرمحمد چند تا پستونک گرفتیم ولی متأسفانه همش زیر پا شکست الانم ناچار شدم که براش پیدا کنم چون اون مدل از همه بهتره و سبکتره - امیدوارم همیشه سلامت باشید و بازم به ما سربزنید ما که خوشحال میشیم با شما دوست بشیم بوس از طرف من و امیرمحمد بوسسسسسسسسسسسسسسسس بوصصصصصصصصصصصصصص بوثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثث


وای خدا مرگم بده.
من یه کم بی ادبانه اون پاسخم رو نوشتم.شرمنده.
چشم حتما سر می زنم به وبلاگت.
مامان معید
27 اردیبهشت 92 20:25
سلام...ببخشید اولین باره مبام اینجا ولی نیومده می خوام نظر بدم من معتقدم شرایط زندگی و میزان ارتباط بچه با اطرافیانش ایجاب می کنه که مهد برای اون بچه لازمه یا نه..مثلا معید من فوق العاده تنهاست و بچه همسن و سال دور و ورش کمه.پس چه جایی بهتر از مهد که ناظری هم بالای سرش باشه. نیاز به گروه همسال فقط توی ما بزرگا نیست که چه بسا این وبلاگها در واقع به نوعی برای رفع نیاز ماست توی بچه ها هم این نیاز هست... وای چقدر حرفیدم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
8 خرداد 92 0:07
رد پات رو توی وبگذر دیدم! کامنتت کو؟!